پنچمین فستیوال پرفورمنسآرت «سی پرفورمنس، سی هنرمند، سی روز» از ۲۶ بهمن تا ۸ اسفند ۱۳۹۴ در موزههای هنرهای معاصر تهران برگزار شد.
این فستیوال برای پنجمین بار در تهران با دعوت از برخی هنرمندان برای شرکت و اجرا، هر ساله توجه بسیاری از فعالان رشتهی «هنر اجرایی» را به خود جلب کرده و مورد استقبال عموم قرار میگیرد. ناگفته نماند که برگزاری چنین رویدادری با تکیه بر بودجهی بخشخصوصی آن هم به توالی ۵ سال کاری سهل نیست و تلاش تیم برگزارکننده در سالهای مختلف بهوضوح دیده میشود. این در حالی است که هیچ جشنواره یا مراسمی از سوی دولت یا نهادهای فرهنگی و هنری برای این شاخهی هنری برگزار نمیشود. از اینرو علاقهمندان به پرفورمنسآرت با اهتمام به ظرفیت و توان خودشان سعی میکنند تا این پدیدهی دوران پس از مدرن را هرچه بیشتر به عموم مردم و فعالان سایر رشتههای هنری معرفی کنند.
شاخهی هنری پرفورمنسآرت یا هنر اجرایی بر اساس تاریخِ بهجا مانده بهطور دقیق مربوط میشود به دورانی که فلاسفه آن را پس از مدرن (اوجگیری در سالهای ۱۹۵۰-۱۹۶۰) مینامند.
آنگونه که ژان فرانسوا لیوتار میگفت: «ما در دوران پس از مدرن، دیگر زیر نفوذ کلانروایتها – چهارچوبی از ایدههایی پیشتر، از رهگذر آنها به خود معنا بخشیده بودیم – قرار نمیگیریم؛ بهطوری که در فرهنگهای تکهتکه و ناپایدار زیست میکنیم و ساکن جهانی از نشانههای جابهجا شده هستیم.» (گرفتهشده از کتاب عکاسی؛ درآمدی انتقادی، فصل اول، دورهی پسامدرن)
این جابهجایی در مفهوم هنر باعث شد تا رشتههای مختلف – هنرهای دورهی مدرن – بهتدریس دستخوش تغییر قرار بگیرند و با پیدایش روشهای جدیدتر جایگاه اصلی خود را از دست بدهند. «هنر مفهومی» بهعنوان یکی از مهمترین جریانهای دورهی پستمدرن مدتی پس از این تعریف لیوتار رشد کرد و در بستر زمان به ایجاد یا رشد سایر رشتهها مانند «پرفورمنسآرت» یا همان «هنر اجرا» نیز کمک کرد.
پرفورمنسآرت با سابقهی ۸۰ سالهی خود همواره با ساختارشکنیهای عصر مدرن و تاریخ مدرنیته، سعی داشته علاوهبر نقض همهی عوامل ظاهری و نمایشگونِ انسانی که بیشتر با تکرار نیز همراه است، با ایراد هالهای از مفاهیم محض و بههم پیوسته نقش خود را در قالب یک اتفاق که نه ابتدای و نه انتها آن مشخص است و بخشی از زیست فرد را در بر میگیرد، برجای بگذارد؛ خوشبختانه با گسترش سازمانهای اجتماعی و شبکههای اطلاعرسانی در سراسر جهان، اصل و مبنای این رشتهی هنری هرچند اندک اما در اختیار هنرمندان ایرانی قرار دارد؛ اما افسوس از آنکه تا بهحال هیچ منبع معتبر و آگاهی پرفورمنسآرت را در قالب آموزش آکادمیک یا حتا سینهبهسینه به هنرمند انتقال نداده است. از اینرو بیسوادی و درک نادرست از مفاهیمِ این پدیدهی جدید در کشور باعث گسترش و سهلانگاریهای ناشیانه را در اجرا به همراه داشته است.
آنطور که امیر راد (کیوریتور فستیوال) میگوید: «فستیوال سی پرفورمنس، سی هنرمند، سی روز با هدف معرفی فراگیر پرفورمنسآرت به مخاطبان و هنرمندان بهعنوان مدیومی با قابلیتهای بیانی در خورِ دوران معاصر آغاز بهکار کرده است و در کنار این، بسط و گسترش مباحث تیوریک یکی دیگر از اهداف این رویداد به شمار میرود.»
درحالیکه صاحبنظران معتقد هستند نسبت دادن واژههایی مانند «فستیوال»، «جشنواره» یا قالبهایی نظیر این، به هنر اجرا اشتباهی محض است و در نقض مبانی آن محسوب میشود، صرفنظر از این نکته؛ نگارنده فقط قصد تحلیل و پرداختن به موضوعی را دارد که – چهار مشخصهی زمان، مکان، اجراکننده، مخاطب – بدنهی اصلی (فرم و معنا) اجرا را در بر میگیرد.
اجرا در زمانی نامحدود و در هر مکانی که اجراگر مشخص کند با بهرهگیری از بدن خود و کنش و واکنشی که در بین مخاطب و بدن اجراگر و عناصر محیط است، شکل میگیرد؛ «پرفورمنسآرت» همیشه بهدنبال آن بخشی از زندگی اجراگر است که دغدغههایش را میسازد، بخشی از زیست و همهی درونیات انکارناپذیر، خارج از هرگونه تصنع و بازسازی؛ اتفاقی است که میافتد یا پارهای از واقیعتی است که انسان را در خود فرو میبرد.
مارینا آبراموویچ (یکی از اجراکنندههای برجستهی جهان) در مصاحبهای با محوریت پرفورمنسآرت، چنین میگوید: «پرفورمنس لحظهای و آنی است، زمانی که هنرمند با ایدهی خودش گامبهگام با یک ساختار روحی و فیزیکیِ معین و در یک زمان خاص در برابر مخاطب قرار میگیرد؛ این عمل، نمایش یا تیاتر نیست، تیاتر تکرار است و افراد را جایگزین میکند اما پرفورمنسآرت کاملن واقعی است؛ در تیاتر شما میتوانید با یک چاقو بِبرید و خون بریزید، اما نه چاقو واقعی است، نه خون؛ در پرفورمنسآرت هم چاقو و هم خون و هم بدن هنرمند واقعی هستند؛ بیتردید این کار به یک ذهن قوی برای شناخت هنر نیاز دارد.»
با تاسف بسیار با گفت که فستیوال مذکور با هر اجرا در هر شب علاوهبر نقض هر یک از مشخصههای اصلیِ پرفورمنسآرت و گاه در قالب نمایشی از جنس تزاتر که کارگردانی و طراحی اتفاق را چاشنی اصلی کار خود قرار داده است از اجراگر یک بازیگر تمامعیار ساخته و محیط اجرا را با محدودیتی غیرواقعی به صحنهی نمایش یک تیاتر یا کنسرت موسیقی بدل میکند، بهطوریکه ابتدای هر اجرا تهیهکنندهی برنامه از مخاطبان تقاضا میکند تلفنهای همراه خود را به حالت سکوت درآورد که مبادا اتفاق طراحیشدهی اجراگر یا همان بازیگر را تحتتاثیر قرار ندهد! اتفاقی
گزارشی از یک رویداد غیر واقعی
که به اعتقاد اهلفن هنوز خودش را نمایان نکرده که هست یا نیست از جانب اجراگر سنجیده و طراحی شده است، نظیر تیاتری که پس از ماهها برنامهریزی به صحنه میرود. آری، بدیهی است هنگامی که به تماشای تیاتر یا کنسرت موسیقی نشستهایم هر کاری از سمت مخاطب بهغیر از تماشا کردن، تمرکز ذهنی و برنامه اجرایی مراسم و بازیگر یا نوازنده را برهم میزند، اما هنر اجرایی دقیقن در نقطهی مقابل تیاتر و غیرنمایشی است، مخاطب پرفرومنسآرت و همهی اعمال پیشبینینشدهاش بخشی از اثر محسوب میشوند، مخاطب کسی نیست که به خواست اجراگر خودش را کنترل کند، بلکه بخشی از درونیات و پروسهی زیستی خود را در اثرِ اجراگر و همراه با ایدهی وی، به صحنه میآورد.
شباهت محیط تیاتر به اجرا امری مشهود و ملموس است، با رعایت این اصل که بنیاد و خاستگاه هر یک از اینها در دو دنیای مجزا هستند. اشتباه رایج بیشتر افراد در یکسانسازی این شباهت از نظر معنایی و مبانی بیش از هر چیز دیگر به بدنهی اصلی و نتیجهی معنایی و فرم هر کدام صدمه میزند. اینکار علاوهبر اینکه خاستگاه پرفورمنسآرت را تهی میکند با ارایهی فرم و معنایی بر مبنای دادههای نادرست که زادهی یک اشتباه و عدم اطلاعات دقیق هنری است، علاقهمندانِ این رشتهی هنری را به فراگیری اصول و تیوریهای بیبنیان دعوت میکند.
شخصی که برای اولینبار از طریق این رویداد با «پرفورمنسآرت» آشنا میشود، هنراجرا را تیاتری میداند که مخاطبان آن سرپا ایستادهاند و گاه در حین اجرا برای یاری رساندن به اجراگر (با محدودیت فراوان) در محیط اجرا شریک میشوند!
بگذریم از این مهم که برخی از هنرمندان این فستیوال با کپیبرداریِ اشتباه و ناشیانه از اجراهای شاخص اجراگرهای غربی با بیسواد گماشتن مخاطب، بطن و الگوی ثابت ذهنی خودشان را که منحصر به زیست و زندگی خویش است از دیگران وام گرفته و در دایرهای از تکرارِ الگوهای تاریخی هنر قدم میزنند.
یوزف بویس (Joseoh Beuys) هنرمند برجستهی آلمانی در این رابطه چنین میگوید: «باید اندیشهی انسان را دگرگون کنیم، پیش از هر چیز دیگر باید دگرگونی بنیادین در انسان رخ دهد. انسان، هنگامی موجودی خلاق و آزاد است که بتواند چیزی نو و بدیع به وجود آورد.»
محمدباقر ضیایی از فعالان هنر اجرا در ایران در یادداشتی با عنوان «مروری بر تاریخ پرفورمنسآرت» با اشاره به نزاع بر سر مالکیت پرفورمنس در قالب تیاتر یا اجرا، معتقد است: «سوتفاهمها و کماطلاعی از پدیدهی اجرا به معنای پرفورمنسآرت و اجرا بهمعنای به نمایش گذاشتن، سبب در هم شکستن محدودههای اثر پرفورمنسآرت و تبدیل آن به تیاتر شده است.»
سوتفاهمی که انتظار میرفت در این رویداد هنری برطرف شود و شکل صحیح آن در معرض دید عموم قرار بگیرد، بیش از هر زمان دیگر، به دایرهای از مفاهیم نادرست مبدلشده و با ارایهی هنری ناشناخته و غیرقابلقبول با عنوان «پرفورمنسآرت» از عدم آگاهی مردم سواستفاده کرده و هدف خویش را در کمال اعتماد به نفس «معرفی نتیجهی فعالیتهای عملی، آموزشی و تیوریک فرد و معرفی نسل جدید هنرمندان این حوزه» بیان میکند!
پرفورمنسآرت نوعی خاص، یگانه و موقتی از هنر است، اجراکننده با استفاده از دانش بصری و تیوری خود، در کمال هوشیاری و زیرکی مخاطب خود را به محیط اجرا آورده و به زمان و مکانی که از طریق هنرمند و مخاطب تعریف شده است هویت میبخشد و بخشی از الگوی ثابت ذهنیِ منحصر به خود را به معنا میکشد. در هنر پرفورمنس چیزی برای فروش وجود ندارد و فقط در یادها ماندگار میشود.
امید است که مسوولان مرتبط با این امر، از وزارت فرهنگ و ارشاد گرفته تا حوزههای هنری و حتا آموزشگاههای تجسمی، بیش از پیش به فکر نهادینهسازی تیوریهای صحیح این هنر باشند؛ تا علاوهبر جلوگیری از نشر دادههای کاملن، اشتباهِ هنری که به بنیاد و خاستگاه اصلی هنراجرایی ضربه خواهد زد، دست سواستفادهی برخی افراد را که پرفورمنسآرت را چاشنی بازار هنری خود قرار دادهاند کوتاه کنند.
گروه فرهنگی و هنری باشگاه خبرنگاران جوان / سپهر نصیحتگر
انتهای پیام/